درباره وبلاگ


سلام.امیدوارم لذت ببرید.
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه
پيوندها
نويسندگان
دوستانه فروم
جمع شدن دوستان دور هم دیگه




 گر دنیای ما دنیای سنگ است/
بدان سنگینی سنگ هم قشنگ است//

اگر دنیای ما دنیای درد است/
بدان عاشق شدن هم بهر رنج است//

اگر عاشق شدن پس یک نگاه است/
دل عاشق شکستن صد گناه است//

____________________________________
_______________$$$$$$___$$$$$$$$$$$$
___________$$$$$$$$$$$$___$$$$$$$$$$
_________$$$$$$$$$$$$$____$$_$$$$$$$
________$$$_$$$$$$$_$$___$$$$$$$$$$$
_______$$$$_$$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$
________$$$$_$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$
_________$$$___$$$$$$$$___$$$$$$$
______$$$$$$_____$$$$_________$$$
________$$_______$$$_________$$$$$
______________$$$$$$$_______$$$$$$$
_____________$$$$$$$$$_____$$$$$$$$$
_____________$$$$$$$$$____$$$_$$$$$$
____________$$$$$_$$$$____$$$$_$$$$$$
____________$$$$$$$$$$____$$$$$_$$$$$
__________$$$$_$$$$$$$____$$$$$$_$$$$
_________$$$$_$$$$$$$$____$$$$$$$_$$$$
_________$$$_$$$$$$$$_____$$$$$$$$$$$$
________$$$_$$$$$$$$______$$$$$$$$$_$$$
_______$$$$$$$$$$$$________$$$$$$$$$$_$$



جمعه 6 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 4:32 بعد از ظهر ::  نويسنده : اشکان امیری

 روزگاریست همه عرض بدن میخواهند/
همه ازدوست فقط چشم و دهن میخواهند//

دیــو هستنـد ولی مثل پـری می پوشند/
گـرگ هایی که لبـاس پدری می پوشنـد//

آنـچــه دیدند به مقیاس نظـر می سنجند/
عشـق ها را همه با دور کمـر می سنجند//

خب طبیعی ست یک روزه به پایان برسد/
عشـق هایی که ســر پیچ خیابان برسد//
____________________________________
***
____________________________________
عشق یعنی انتظاروانتظار/
عشق یعنی هر چه بینی عکس یار//

عشق یعنی شب نخفتن تا سحر/
عشق یعنی سجده ها با چشم تر//

عشق یعنی دیده بر در دوختن/
عشق یعنی از فراقش سوختن//

عشق یعنی سر به در آویختن/
عشق یعنی اشک حسرت ریختن//

عشق یعنی چون محمد پا به راه/
عشق یعنی همچو یوسف قعرچاه//

عشق یعنی لحظه های ناب ناب/
عشق یعنی لحظه های التهاب//

عشق یعنی گم شدن در کوی دوست/
عشق یعنی هر چه در دل آرزوست//

عشق یعنی یک تیمم یک نماز/
عشق یعنی عالمی راز و نیاز//

عشق یعنی یک تبسم یک نگاه/
عشق یعنی تکیه گاه و جان پناه//

عشق یعنی سوختن یا ساختن/
عشق یعنی زندگی را باختن//

عشق یعنی همچو من شیدا شدن/
عشق یعنی قطره و دریا شدن//

عشق یعنی مستی ودیوانگی/
عشق یعنی با جهان بیگانگی//

عشق یعنی با پرستو پر زدن/
عشق یعنی آب بر آذر زدن//

عشق یعنی سوزنی آه شبان/
عشق یعنی معنی رنگین کمان//

عشق یعنی شاعری دل سوخته/
عشق یعنی آتشی افروخته//

عشق یعنی با گلی گفتن سخن/
عشق یعنی خون لاله بر چمن//

عشق یعنی شعله بر خرمن زدن/
عشق یعنی رسم دل بر هم زدن//

عشق یعنی بیستون کندن به دست/
عشق یعنی زاهد اما بت پرست//

عشق یعنی یک شقایق غرق خون/
عشق یعنی درد و محنت در درون//

عشق یعنی یک تبلور یک سرود/
عشق یعنی یک سلام و یک درود//

***
اگر دنیای ما دنیای سنگ است/
بدان سنگینی سنگ هم قشنگ است//

اگر دنیای ما دنیای درد است/
بدان عاشق شدن هم بهر رنج است//

اگر عاشق شدن پس یک نگاه است/
دل عاشق شکستن صد گناه است//



جمعه 6 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 4:29 بعد از ظهر ::  نويسنده : اشکان امیری

 

روزگاریست همه عرض بدن میخواهند/
همه ازدوست فقط چشم و دهن میخواهند//

دیــو هستنـد ولی مثل پـری می پوشند/
گـرگ هایی که لبـاس پدری می پوشنـد//

آنـچــه دیدند به مقیاس نظـر می سنجند/
عشـق ها را همه با دور کمـر می سنجند//

خب طبیعی ست یک روزه به پایان برسد/
عشـق هایی که ســر پیچ خیابان برسد//
_█████____████
___████__████_███
__███____████__███
__███_███___██__██
__███__███████___███
___███_████████_████
███_██_███████__████
_███_____████__████
__██████_____█████
___███████__█████
______████ _██
______________██
_______________█
_████_________█
__█████_______█
___████________█
____█████______█
_________█______█
_____███_█_█__█
____█████__█_█
___██████___█_____█████
____████____█___███_█████
_____██____█__██____██████
______█___█_██_______████
_________███__________██
_________██____________█
_________█
________█
________█ 


جمعه 6 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 4:24 بعد از ظهر ::  نويسنده : اشکان امیری

 Bill Gates 
If you born poor, it's not your mistake. But if you die poor it's your mistake. 
بیل گیتس: 
اگر فقیر به دنیا آمده‌اید، این اشتباه شما نیست اما اگر فقیر بمیرید، این اشتباه شما است. 



جمعه 6 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 6:56 قبل از ظهر ::  نويسنده : اشکان امیری

 به کسی اعتماد کن که بتواند سه چیز را در تو

تشخیص دهد.
1-اندوه پنهان شده در لبخندت
2-عشق پنهان شده در عصبانیتت
3-معنای حقیقی سکوتت را 
 


پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 9:13 بعد از ظهر ::  نويسنده : اشکان امیری

 عطر آغوش تو وقتی هست

باغها سبزند
بادها سرمست.
 


پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 9:12 بعد از ظهر ::  نويسنده : اشکان امیری

 یِه وقـتـایـی بـیـخـودی دنـبـالِ مـقـصـر

مـیـگـردیـم . . .
 
 در صـورتـی کِ . . .
 
 مـقـصـر واقـعـی خـودمـونـیـم
 ♥
 


پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 9:11 بعد از ظهر ::  نويسنده : اشکان امیری

 زیر باران اگر دختری را سوار کردید جای شماره به او امنیت بدهید 

او را به مقصد مورد نظرش برسانید نه مقصود مورد نظرتان 

در تاکسی،خودتان را به در بچسبانید نه به او 

... 

به روزم 

دیــــــــــــــن ابزار نیست 



امام زاده بیژن هم زاده ی امام نیست.



پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 9:4 بعد از ظهر ::  نويسنده : اشکان امیری

 

خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری

صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوسش نداری

خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی

بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی

ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته

 

از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته

 

یک سینه غزل مستی دارد هوای باران

 

از این خراب رسوا امشب دلم گرفته

 

امشب خیال دارم تا صبح گریه کنم

 

شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته

 

خون دل شکسته بر دیدگان تشنه

 

باید شود هویدا امشب دلم گرفته

 

ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو

 

پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته

 

گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است

 

فردا به چشم اما امشب دلم گرفته



پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 8:48 بعد از ظهر ::  نويسنده : اشکان امیری

 یه بنده خدا نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش ... 
مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت ... 

طرف یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعد ... 

مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه ... 
اون مرد گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر ... 
مرگ قبول کرد و اون مرد رفت شربت بیاره ... 

توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت ... 
مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت ... 
مرد وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد و نوشت آخر لیست 
و منتظر شد تا مرگ بیدار شه ... 

مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت! 
بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم! 

نتیجه اخلاقی : در همه حال منصفانه رفتار کنیم و بی جهت تلاش مذبوحانه نکنیم !



پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 8:30 بعد از ظهر ::  نويسنده : اشکان امیری

 انسان‌ها به شیوه هندیان بر سطح زمین راه مى‌روند. با یک سبد در جلو و یک سبد در پشت. در سبد جلو, صفات نیک خود را مى‌گذاریم. در سبد پشتی, عیب‌هاى خود را نگه مى‌داریم. به همین دلیل در طول زندگى چشمانمان فقط صفات نیک خودمان را مى‌بیند و عیوب همسفرى که جلوى ما حرکت مى‌کند. بدین گونه است که درباره خود بهتر از او داورى مى‌کنیم، غافل از آن که نفر پشت سرى ما هم به همین شیوه درباره ما مى‌اندیشد 



پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 8:29 بعد از ظهر ::  نويسنده : اشکان امیری

 من حداقل 15 حقیقت رو راجع به شما می دونم 
1.الان تو اینترنتی 
2.الان تو ashkan2000.loxblog.com هستی 
3. یک انسان هستی 
4.الان داری پست منو می خونی 
5.تو نمی تونی با زبون بیرون بگی ژ 
7.الان داری امتحان می کنی 
8. الان داری می خندی 
9.اصلا ندیدی که عدد6 رو جا انداختم 
10.الان داری چک می کنی 
11.الان باز می خندی 
12.نمی دونی که من یه عدد رو هم چند بار نوشتم 
13.الان چک کردی که کدومه 
14.پیداش نکردی و داری فحش می دی 
15.اما نمی دونی که من دارم به تو می خندم زیرا که من عدد 1 رو گفتم که 8 بار نوشته شده بود



پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 8:27 بعد از ظهر ::  نويسنده : اشکان امیری

 يك خانم 45 ساله حمله ی قلبی كرد و در بیمارستان بستری بود 
در اتاق جراحی که کم مونده بود مرگ را تجربه کند خدا رو دید و پرسید: 
آیا وقت من تمام است؟ 
... 
خدا گفت: 
نه 43 سال دیگه شما عمر میکنید . 
در وقت مرخصی خانم تصمیم گرفت دربیمارستان بماند و عملهای زیر را انجام دهد 
کشیدن پوست صورت - تخلیه چربیها (لیپو ساکشن) - عمل سینه ها و جمع وجور کردن شکم . 
فقط به فکر رنگ کردن موهاش و سفید کردن دندوناش بود !!!! 
از اونجايي كه او زمان بيشتري براي زندگي داشت از اين رو او تصميم گرفت كه بتواند بيشترين استفاده را از اين موقعيت (زندگي)ببرد. 
بعد از آخرين عملش اواز بيمارستان مرخص شد 
در وقت گذشتن ازخیابان در راه منزل بوسیلهء یک آمبولانس کشته شد . 
وقتی با خدا روبروشداو پرسید: 
من فکر کردم 43 سال شما ديگه فرمودید من 
فرصت دارم چرا شما مرا از زیر آمبولانس بیرون نکشیدید؟ 
خدا جواب داد : شمايييييييدنشناختمتون... :!!!



پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 8:26 بعد از ظهر ::  نويسنده : اشکان امیری

 خوشبختی ما در سه جمله است : 
تجربه ازدیروز 
استفاده از امروز 
امید به فردا 
ولی ما با سه جمله دیگر زندگی مان را تباه می کنیم : 
حسرت دیروز 
اتلاف امروز 
ترس از فردا 



پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 8:25 بعد از ظهر ::  نويسنده : اشکان امیری

اول سعی کن حلش کنی بعدش اگه نتونستی برو جوابشو ببین 



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 8:21 بعد از ظهر ::  نويسنده : اشکان امیری

 



پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 8:18 بعد از ظهر ::  نويسنده : اشکان امیری

 



پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 8:18 بعد از ظهر ::  نويسنده : اشکان امیری

 



پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 8:10 بعد از ظهر ::  نويسنده : اشکان امیری

 

 
اا❤☆❤☆❤☆❤☆❤☆❤☆❤☆❤☆❤☆❤☆ 
تو قاتل لنگی هایی.. .آهای فرهاد مجیدی 
❤☆❤☆❤☆❤☆❤☆❤☆❤☆❤☆❤☆❤☆ 






29 فروردین 1391 

ورزشگاه بزرگ آزادی با 96200 نفر خون شده بود... 
پرسپولیس-الغرافه 
ساعت17 
الغرافه با پیراهن زرد و پرسپولیس با پیراهن 
مشکی در زمین حاضر بودند... 
بازی با سوت داور آغاز شد... 
قبل از آغاز مسابقه 1 دقیقه سکوت به احترام مرگ 
ناگهانی فوتبالیستی در لیگ سری A ایتالیا انجام شد... 
بازی برای استقلالی ها هم مهم به نظر میرسید... 
یار شماره 10 الغرافه آشنا بود... 
مردی که حاظران در استادیوم از او دل خوشی 
نداشتند... 
هرگاه صاحب توپ میشد یکصدا برایش هوووو 
میکشیدند... 
اندکی استقلالی هم در جایگاه 8 برای تشویقش رفته 
بودند... 
آنها پیراهن شماره 7 آبی به تن داشتند... 
تماشاگران قرمز علیه آنها شعار هایی سر دادند و 
آنها را مجبور به در آوردن آن پیراهن کردند... 
فرزاد مجیدی بازیکن سابق استقلال در میان حاضران 
بود... 
او دیگر برای چه آمده بود؟ 
بازی که نه جنبه ی ملی دارد نه برای استقلال 
است؟ 
بله... 
بازی 
جنبه ی ملی ندارد... 
تماشاگران به پا می خیزند عکس شعار "استقلال 
سرور پرسپولیسه" را سر میدهند... 
پس بازی جنبه ی ملی ندارد... 
امروز همه چیزعجیب و باور نکردنی است... 

در دقایق ابتدایی مسابقه یار 10 طلایی پوشان توپ 
را از بین پاهای شماره 8 تیم مقابل عبور میدهد... 

این حرکت خشم هواداران قرمز را بیشتر میکند... 
میشنویم شماره 8 مشکی پوشان از شماره 7 آبی های 
پایتخت محبوب تر است... (عمرا،توی خواب) 
میگویند بشنو ولی... باور نکن... 
دقایقی بعد... 

یار شماره 8 پرسپولیس با تکل بازیکن شماره 10 
نماینده قطری سرنگون میشود... 
این تکل عصبانیت هوداداران قرمز را بیشتر 
میکند... 
در اواخر نیمه اول بازیکنی که حاضران استادیوم 
از دستش شاکی بودند با غفلت دفاع حریف صاحب توپ شد... 
استادیوم در سکوت فرو رفت... 
اما... دروازه بان خارجی پرسپولیس توپ را روانه ی کرنر 
کرد... 
تماشاگران او را که مانع گل شدن توپ بود تشویق 
نمودند... 
طوری تشویق کردند که انگار مانع گل شدن پنالتی 
است... 
نیمه اول با نتیجه 0.0 به پایان رسید... 
در نیمه دوم بازی متعادلی را شاهد بودیم... 
تکل دوم بازیکن شماره 10 الغرافه داور را مجبور 
به دادن کارت زرد میکند... 
همه در زیر گیرنده های تلویزیونی مشاهده میکنند … 

" 10.F.Majidi " 

" yellow card " 

این اسم بار ها مشاهده شده است... 
اما... 
ظاهرا حافظه ها ضعیف شده... 
تا این که... 
دقیقه 74... 
شماره 13 پرسپولیس جلو کشیده تا به خط حمله تیمش 
کمک کند... 
جای او در دفاع خالی است... 
بازیکنی که بر پشت پیراهنش نوشته شده " F.Majidi " صاحب توپ میشود... 
استادیوم یک صدا هوووو میشود... 
وارد محوطه جریمه میشود... 
شماره 6 پرسپولیس را در مقابل میبیند... 
برخورد صورت میگیرد و سرنگون میشود... 
داور به صحنه حادثه نزدیک میشود و ادعا میکند 
یار زرد پوشان قصد فریبش را داشته... 
بله... 
او یک کارت از قبل دارد... 
کارت زرد دوم را در مقابل میبیند... 
بازیکنان همرنگش او را توجیه میکنند " 
توضیح برای داوری که تحت تاثیر است فایده ندارد"و سپس کارت قرمز را میبیند... 

" F.Majidi " 

" red card " 

تماشاگران کاری میکنند انگار تیمشان گل به ثمر 
رسانده... 
تصویر بسته " F.Majidi " بغض گلویش را نشان میدهد... 
هواداران بی رحم که پرچم قرمز در دست دارند به 
جشن و پایکوبی پرداخته اند... 


F.Majidi در حال ترک کردن زمین است... 

ناگهان... 
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای... 
فرهاد مجیدی خودمان است... 
خدای من... 
اینجا... 
به خاطر دارم... 
به دلایلی از تیم استقلال جدا شد و به الغرافه 
پیوست... 
اگه پیراهن آبی را بر تن او نمیدیدم هرگز او را 
نمیشناختم... 
آنانی که از اخراجش خشنود بودند عصبانی 
میشوند... 
آن مرد پیراهن آبی را میبوسد... 
فحاشی ها رکیک تر میشود... 
استادیوم در آتش است... 
همچنان فرهاد بر پیراهن آبی بوسه میزند... 
بوسه ی عشق... 
در همان لحظه استایوم با 4 انگشت مجیدی در سکوت 
فرو رفت... 


نماد چیست؟ 
شاید بیان کرده "فرهاد مجیدی" چند 
نقطه دارد... 
شاید پیش بینی کرده "شماره 4 الغرافه" 
گلزن این بازی است... 
شاید "تعداد گل های خورده تیم حریف" 
در بازی بعد را پیش بینی کرده... 
شاید... 
اما استادیوم خاموش شد... 
چرا؟ 
او تعداد گل هایی که به این تیم زده به رخ 
هواداران فحاش میکشد... 
او 4 برد متوالی در دربی را به رخ هواداران داغ 
دیده میکشد... 


آری... 
به راستی که نباید هم دل خوشی داشته باشند... 
"سال 89 دربی 69 " را به یاد دارند... 
آن بازی با گلزنی شماره 8 پرسپولیس و شماره 4 
الغرافه به پایان رسید... 
پرسپولیس1.1الغرافه 
داغ این برد خانگی در لیگ قهرمانان آسیا به دل 
هواداران پرسپولیس ماند... 
اما آنان حسرت این تساوی را نمیخوردند... 
آرزو میکردند که این بازی فقط یک خواب بود... 
آرزو میکردند که به ساعات قبل بازی برگردند و 
دیگر علیه فرهاد مجیدی شعار ندهند... 
از آن روز به بعد فرهاد شد کابوس شب های آنان... 
از آن بازی به بعد پرسپولیس 7 ماه نتوانست در 
خانه پیروز شود... 
نفرین شدگان فرهاد... 


یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 6:41 قبل از ظهر ::  نويسنده : اشکان امیری

 



شنبه 31 فروردين 1392برچسب:, :: 6:7 بعد از ظهر ::  نويسنده : اشکان امیری