يك خانم 45 ساله حمله ی قلبی كرد و در بیمارستان بستری بود
در اتاق جراحی که کم مونده بود مرگ را تجربه کند خدا رو دید و پرسید:
آیا وقت من تمام است؟
...
خدا گفت:
نه 43 سال دیگه شما عمر میکنید .
در وقت مرخصی خانم تصمیم گرفت دربیمارستان بماند و عملهای زیر را انجام دهد
کشیدن پوست صورت - تخلیه چربیها (لیپو ساکشن) - عمل سینه ها و جمع وجور کردن شکم .
فقط به فکر رنگ کردن موهاش و سفید کردن دندوناش بود !!!!
از اونجايي كه او زمان بيشتري براي زندگي داشت از اين رو او تصميم گرفت كه بتواند بيشترين استفاده را از اين موقعيت (زندگي)ببرد.
بعد از آخرين عملش اواز بيمارستان مرخص شد
در وقت گذشتن ازخیابان در راه منزل بوسیلهء یک آمبولانس کشته شد .
وقتی با خدا روبروشداو پرسید:
من فکر کردم 43 سال شما ديگه فرمودید من
فرصت دارم چرا شما مرا از زیر آمبولانس بیرون نکشیدید؟
خدا جواب داد : شمايييييييدنشناختمتون... :!!!
ashkan2000.loxblog.com
نظرات شما عزیزان: