...
 
درباره وبلاگ


سلام.امیدوارم لذت ببرید.
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه
پيوندها
نويسندگان
دوستانه فروم
جمع شدن دوستان دور هم دیگه




 یه بنده خدا نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش ... 
مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت ... 

طرف یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعد ... 

مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه ... 
اون مرد گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر ... 
مرگ قبول کرد و اون مرد رفت شربت بیاره ... 

توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت ... 
مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت ... 
مرد وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد و نوشت آخر لیست 
و منتظر شد تا مرگ بیدار شه ... 

مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت! 
بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم! 

نتیجه اخلاقی : در همه حال منصفانه رفتار کنیم و بی جهت تلاش مذبوحانه نکنیم !



ashkan2000.loxblog.com

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 8:30 بعد از ظهر ::  نويسنده : اشکان امیری